زندگی، آثار و اندیشههای منتسکیو (1755-1689. م)
منبع:راسخون
چکیده
مبانی نظری و تدارکات ایدئولوژیک انقلابی که در پایان قرن هجدهم میلادی در سال 1789. م در فرانسه به وقوع پیوست از مدتها پیش در همین سدهی معروف به عصر روشنگری فراهم آمد. تدوین اصول خردگرایانه و انسان گرایانه توسط روشنگران، بذر تفکری را در جامعه ملتهب سیاسی و اجتماعی پاشید که ثمرهی آن در سال پایانی دههی هشتاد قرن هجده با سرنگونی رژیم پیشین به بار نشست. روشنگران برای آرمان شهر خود نوع خاصی از رژیم سیاسی را می پسندیدند و آن را کلید حل تمامی قفل های بسته جامعه خویش در نظر گرفتند. موعظه منتسکیو حکومت مشروطه سلطنتی مبتنی بر تفکیک قوا بر اساس نمونه انگلیس بود که در آن اشراف همچنان به صورت طبقه مشخص در قالب مجلس سنا بعضی امتیازات سابق خود را حفظ می کردند. تفکیک قوای وی با ساختار واقعی سیاسی، اجتماعی و مادی ملت فرانسه در قرن هجدهم متناسب بود. در حکومت مشروطه سلطنتی مورد نظر وی همه گروه ها و افراد ناراضی به طور نسبی به آمال و ایدهآل های خود میرسیدند. این مقاله سعی دارد به بررسی اندیشههای منتسکیو در این باب بپردازد.کلیدواژهها:
عصر روشنگری، انقلاب فرانسه، منتسکیومقدمه
انقلاب 1789. م فرانسه اگر چه ناگهان به صورت یک آتشفشان منفجر گردید ولی این انقلاب مانند آتشفشان بدون دلیل مقدماتی و ممتد به وجود نیامد، نیروهایی هم که عاقبت به صورت انقلاب منفجر گردید از مدتها پیش در زیر سطح ظاهری جامعه در قالب فعل وانفعالاتی وجود داشت. آنچه که پوسته ظاهری جامعه را درید و نیروی درونی آن را خارج کرد، تیغ برندهی انتقادات متفکران قرن هجدهم یا عصر روشنگری از اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه فرانسه بود. فیلوزوفهای فرانسوی عصر خردگرایی هر آنچه که به نظرشان سد راه توسعه سیاسی و اجتماعی بود را به چالش کشیدند و هر یک از آنها بسته به ظرفیت فکری و حتی خاستگاه طبقاتی خود نسخه ای خاص برا درمان دردهای اقتصادیی، اجتماعی و سیاسی نوشتند.تعداد نویسندگان عصر خرد گرایی کم شمار نیستند. افرادی مانند دیدرو، دالامبر، هولباخ، هِلوِسیوس، هِردِر، کُندورسه، بومارشه و دیگران. از بین تمامی نویسندگان عصر روشنگری سه تن را می توان به عنوان عصاره فرهنگ خردگرایی جدا کرد. سه نفر که تا حدودی نمایندگان و سخن گویان سه طبقه مشخص بودند. منتسکیو مدافع آرمان اشرف؛ ولتر از میان بورژواها و روسو از میان طبقه فرودستان. البته که این سه تن فقط ایدئولوگ طبقهی خود نبودند و تنها به فکر ارتقای طبقهی خویش یا آنچه را که مورخان مارکسیست آن را تضاد طبقاتی نام بردند نبودند، بلکه آرمان کلی آنان توسعه و رفاه عمومی فرانسه بوده است. منتها گروه های مختلف از اندیشه های آنان در جهت چالش کشیدن بنیان های نظری رژیم استبدادی استفاده کردند.
روشنگران برای آرمان شهر خود نوع خاصی از رژیم سیاسی را می پسندیدند و آن را کلید حل تمامی قفل های بسته جامعه خویش در نظر گرفتند. منتسکیو دست به دامن یک حکومت مشروطه سلطنتی مبتنی بر تفکیک قوا شد که در آن اشراف همچنان بصورت طبقه مشخص در قالب مجلس سنا بعضی امتیازات سابق خود را حفظ می کردند. ولتر مروج نوعی حکومت استبداد روشنگر بود که بر خلاف پادشاهان قدیم ردای شبه مقدس بر تن نمی کرد و روسو راه سوم را برگزید و آن تقویت اقتدار مردم در پرتو قانون اساسی و قرار داد اجتماعی بود. قراردادی بین خود مردم برای انتخاب شخصی به زعامت قوم که در صورت بیدادگری و تجاوز به حقوق طبیعی سزاوار خلع و طرد می باشد. این مقاله اختصاص دارد به بررسی مختصری از زندگی، آثار و افکار منتسکیو و کنکاش در این نکته که وی چه ایدئولوژی ای برای انقلابی که در پایان قرن هجدهم بوقوع پیوست فراهم آورد. این تحقیق از نوع پژوهشهای تاریخی است. روش تحقیقی آن ترکیبی از توصیفی و تحلیلی میباشد.
درس هایی از ایران و روم (نقد جامعه)
شارللویی دوسکوندا، بارون دولابرد، ادومنتسکیو (2)، در 18 ژانویه 1689 در قصر لابرد (3) نزدیک بردو (4) متولد شد. مادرش ماری فرانسوا دوپنل (5)، قصرلابرد را به عنوان جهیزیه برای پدر منتسکیو، ژاک دوسکوندا، آورده بود. عنوان منتسکیو را ژان باپتیست دوسکوندا بارون دومنتسکیو عموی شارل لویی که رئیس پارلمان بردو بود به او داد. به توصیه او بود که مقدمات درس حقوق را در مدرسه ژویی (6) وابسته به کلیسای اوراتوری (7) خواند. پس از پایان تحصیلات در دانشگاه بردو و پاریس به عنوان مشاور در پارلمان بردو مشغول کار شد. در سال 1715 با ژان دولارتیک ازدواج کرد. یکسال بعد با مرگ عمو که ولینعمتش نیز بود، وی املاک، ثروت، نام و شغلش را در پارلمان بردو به ارث برد و دوازده سال در این شغل فعالیت کرد. به تدریج به عضویت فرهنگستان بردو پذیرفته شد و با مطالعاتی که در زمینه علوم طبیعی داشت دست به تالیفاتی درباره انعکاس صوت، غدد میانگاهی، شفافیت و سنگینی اجسام زد. (پازارگاد، 1359، ج 2: 681)اولین کتابش را با نام نامههای ایرانی (8) در سال 1721 نوشت و آن را بدون ذکر نام نویسنده منتشر کرد. این کتاب شرح مسافرت دو ایرانی بنامهای ازبک و ریکا به اروپا در قالب 161 نامه است که بین این دو و دوستانشان در ایران رد و بدل میشود. نامههای ازبک نماینده اخلاقی عقاید منتسکیو و نامههای ریکا بیانگر ریشخندها و طنزهای اوست. این دو در این نامهها به توصیف عادات، آداب و رسوم، حکومت، نهادها و نظام اجتماعی فرانسه میپردازند. وصفهایی ظاهراً از روی کمال صداقت و سادگی بیان شده ولی شامل تندترین و نیشدارترین طنزهاست. مثلاً در این نامهها چنین آمده که پادشاه فرانسه عادت دارد وزرای خود را از میان نوکرانش انتخاب کند و این موضوع کنایه آشکاری است به نجبایی که هنگام بیدار شدن پادشاه لویی چهارده در کنار تخت او حضور به هم میرساندند. «اعیان کسی را گوییم که به دربار شاه نایل میآید و با وزیران صحبت میکند و نیاکان و مستمری و قرض دارد.» (منتسکیو،1345: 31) وی در انتقاد از لویی چهارده مینویسد: «خیلی دیده شده است که وی به صرف آنکه شرافتش لکهدار شده و یا برای غرور و کبر فوقالعادة خود جنگها برپا کرده یا آتش نبرد دیگران را دامن زده است. بیش از همه باید گفت که این پادشاه آمر مطلق و ساحر غریبی است و ملت خود را طبق مقتضیات روحی و معنوی آنها اداره میکند. او ساحری است که به مردم میقبولاند یک مساوی است با دو، چنانکه اگر در خزانه بیش از یک میلیون سکه زر نداشته باشد و هماندم احتیاج به دو میلیون سکه داشته باشد فوراً ارزش زر را بالا میبرد.»(منتسکیو،1320: 62)
دانشگاه سوربن را در این کتاب مضحکه میسازد و میگوید این دانشگاه به علت کهولت سن قابل احترام است ولی این قدر پیر شده است که گاهی اوقات یاوهسرایی میکند. پاپ را ساحری بزرگتر از پادشاه میداند: «در حکم سلطان دیگری در کشور عیسویان میباشد که با وجود عدم تسلط به روح و اراده خود بر قلب تمام مسیحیان اروپا حکومت میکند[. . . ] در تاریکی و ظلمات شب میگوید روز است[. . . ] برای آنکه مجال نفس کشیدن به مردم را نداده باشد و نگذارد که عادت به اطاعت محض از اوامرش را فراموش کنند گاهگاهی فرمان تازهای به ایشان میدهد.» (منتسکیو،1320: 63)
منتسکیو به این روش به تدریج مبانی عقیدتی کلیسای کاتولیک رومی را هدف پرسشهای خود قرار میدهد. از آشفتگی اوضاع مذهبی و اختلافات شدید مذهبی بین گروههای مختلفی چون کاتولیکها و پروتستانها، ژانسنیستها و هوگنوها اظهار نگرانی میکند و دینداری را در «سپاس از نعمتهای خدا و خدمت به جامعهای میداند» که خدا وی را در آن قرار داد. نظام اجتماعی نابسامان عصر را در قالب جملات زیر مورد انتقاد قرار میدهد: «در میان مردم فرانسه سه چیز مورد توجه است، یکی کسوت روحانیت، دیگر شمشیر جلادت سوم مقام قضاوت و به جزء این سه گروه که اولیها در کلیسا به کار مذهب مشغول و دومیها در سربازخانهها به تمرین سرگرم و گروه سوم در دادگاهها به کار مشغول هستند، مشاغل دیگر چندان مورد توجه نیست. عدم اتحاد میان طبقات مختلف مردم باعث شده است که هر یک از این گروه دسته دیگر را حقیر شمرده و نادان بخواند.»(منتسکیو،1320: 112)
نامههای ایرانی مثل یک نمایشگاه است که هر لحظه تصویر انسانی از یک طبقه از برابر دیدگان خواننده رژه میرود. محصل مالیاتی که با دزدی و خلافکاری به پول و ثروت رسیده ولی از ادب و اخلاق نصیبی نبرده است. پدر روحانیِ اهل سالوس و ریا یا شاعری مزاحم و انگلگونه، صاحب منصبی بیخاصیت و بازنشسته که کارش فقط ذکر فتوحات خیالی گذشته است. منتسکیو در این نامهها مردم هوچی پاریس را به باد انتقاد میگیرد. مردمی که خیال میکنند شهر آنها مرکز بلکه محور جهان است. روشنفکران و نویسندگانی در نامهها وصف میشوند که وقتشان را به نشستن در کافهها و بادهنوشی میگذرانند. به شرح حماقت ماموران و افسران امنیت میپردازد و شرح زندگی درباریانی که تنها مشغله آنها شرکت در مجالس مهمانی است تا آنجا که هیچ امری را واجبتر از آن نمیشناسد.
نقل مشاهدات یک خاور زمینی خیالی در آن اوان کمی مد شده بود مثلاً فرنی پاریس را به دیده یک سیاح سیامی وصف کرد. نویسندگان دیگر در همان زمان راجع به شرق و ایران تالیفاتی انتشار دادند و منتسکیو آنها را کم و بیش در کتابخانههای فرانسه مطالعه کرد. بخصوص سیاحتنامههای شاردن، تاورنیه و ترجمه هزار و یک شب. اینگونه به نظر میرسد که منتسکیو درصدد برجستهکردن تعصبها و حتی دلبستگیهای کور یک ایرانی نسبت به عقاید و آداب و رسوم خود است و آن را به شکلی ارائه میدهد که در نظر فرانسویان مذموم باشد و میخواهد از این طریق خوانندگان خود ـ فرانسویان ـ را وادار به تفکر و داوری در مورد عقاید، آداب و رسوم، سیاست و اجتماع کشور خود کند. در اصل میخواهد نشان دهد که همانگونه که آداب و رسوم ایرانیان برای فرانسویان عجیب است به همان اندازه عقاید فرانسویان نیز میتواند برای ایرانیان یا سایر ملل عجیب باشد. وی میخواهد به این طریق خواننده را وادار کند که خود را در مقام یک شخص غیرفرانسوی قرار داده سپس در مورد اوضاع جامعه خود داوری کند و نهایتاً در مورد نامههای ایرانی اینکه این کتاب مقدمهای برای طرح بزرگش روح القوانین بوده است. انتقاد از استبداد، اوضاع اجتماعی، طرح ایدهال از حکومتی که متناسب با تمایلات مردم یک سرزمین باشد و زندگی اجتماعی براساس فضیلت نشانگر این امر است.
منتسکیو در سال 1725. م کتاب دیگرش بنام معبد گنید (9) ـ رمانی عاشقانه با مایههای غیراخلاقی ـ را سرود. در همین سال به عضویت فرهنگستان فرانسه انتخاب شد ولی از شرایط انتخاب زندگی در پاریس بود و چون او این شرط را نداشت انتخابش باطل شد. وی که شدیداً شیفته زندگی در پاریس بود شغل خود در پارلمان بردو را فروخت و طی چند سال بعد نیمی از هر سال را در پاریس و نیمی دیگر را در لابرد گذراند. او در پاریس به محافل ادبی پایتخت از جمله محفل ادبی هتل سوبیز (10)، کلوپ انترسول (11) و جلسات هفتگی انجمن ادبی مادام دولامبر رفت و آمد میکرد. یکی از آثارش بنام گفتگوی سیلا و اوکرات (12) را در باشگاه انترسول خواند. با فرهنگستان در ارتباط بود و به این ترتیب با طبقات اشراف و بورژوای پاریس آشنایی حاصل کرد. در همان زمان در قیامهای مکرر اشراف شرکت داشت. «آیندهنگری فلسفی و سیاسیاش به او اجازه نمیداد که در حصار تنگ و محدود منافع طبقاتی خودپای بیفشرد، آنقدر کوته بین و قشری هم نبود که صدای پای تحولات و حرکتهای اجتماعی عصر خود را نشنود و اهمیت و عمق دگرگونیها را در پویائی طبقه در حال طلوع [بورژوا] درک نکند.»(قاضی، 1372: 443) وی بالاخره در سال 1728 به عضویت فرهنگستان فرانسه پذیرفته شد.
مدتی پس از عضویت در فرهنگستان، به مسافرت در اروپا پرداخت که با هدف آموختن و انجام مطالعات صورت گرفت. وی میخواست انسانها، محیط اجتماعی و نهادهای حکومتی و سیاسی را مطالعه کند. وی به کشور پروس، اتریش و هنگری، دولت شهرهای ایتالیا، سوئیس، هلند و سرانجام به دعوت لرد چستر فیلد (13) به انگلستان سفر کرد و یکسال و نیم در آنجا ماند. در انگلستان بیشتر «تحت تاثیر موقعیت اجتماعی اشراف آن کشور قرار گرفت و با اشراف همتراز خود رفت و آمد میکرد، در جلسههای هر دو مجلس ـ عوام و سناـ حضور یافت و به شاه معرفی شده و به عضویت انجمن سطلنتی درآمد. آنچه منتسکیو در انگلستان دید پیش داوریاش را در مورد قدرت تعدیل کنندة [اشراف] در کشور تقویت کرد.»(برونوفسکی،1379: 360)
در نهادهای سیاسی انگلستان مطالعه کرد و از ساختار قانون اساسی انگلستان ـ تفکیک قواـ به عنوان الگویی برای طرح نظریات سیاسی خود استفاده کرد. در سال 1731 به فرانسه بازگشت و برای همیشه در قصرلابرد اقامت گزید و بیشتر وقتش را صرف مطالعه و نوشتن کرد.
مسافرت به ایتالیا و شوق مطالعه در ادبیات روم و یونان قدیم، تمدن روم قدیم را طوری در ذهنش جلوه گر ساخت که در سال 1734 دست به تالیف کتاب به نام «ملاحظاتی در باب علل عظمت و انحطاط روم» (14) زد. وی برخلاف بوسوئه(15) که این عظمت و انحطاط را از طریق مشیت ربانی توجیه کرده بود، کوشید درین باب علل و اسباب طبیعی و عقلی پیدا کند. وی در این کتاب نشان داد که توسعه قدرت رومیان و انحطاط آنها که بدنبال آن حاصل آمد به حکم منطق حوادث ضرورت داشت و سیر حوادث و توالی آنها را ایجاب میکرد و نشان داد هیچ حادثه تاریخی از تصادف و اتفاق ناشی نیست. (زرینکوب، 1379: 201) «تصادف بر جهان حکمفرما نیست این نکته را میتوان از رومیان پرسید زیرا آنان تا زمانی که برنامهای در فرمانروایی داشتند با کامیابی پیاپیقرین بودند و چون برنامهای دیگر در پیش گرفتند با ادبارهای پیاپی روبرو شدند.»(منتسکیو،1345: 41)
وی معتقد بود که رومیان به طور ثابت دو رویه را تعقیب و پیروی میکردند. در داخل کشور امنیت و رفاه مردم و در خارج کشور جنگ و فتح و پیروزی. پس از اینکه در هشت فصل اول کتاب علل عظمت را ذکر و تشریح مینماید، از فصل نهم به علل انحطاط و افول رومیان میپردازد: «بنیانگذاران جمهوری روم، اراضی را در کشور خود بین مردم بطور تساوی تقسیم کردند و همین اصل باعث شد که ملت به حد اعلای قدرت برسند و جامعه دارای اساس محکمی شود و ارتش روم قوی و نیرومند گردد و چون همه دارای زمین بودند نفع عمومی اقتضا میکرد که آن را حفظ نمایند و بالنتیجه کشور محفوظ میماند ولی همین که این قاعده را کمکم از دست دادند و تبعیض شروع شد همان بلایی بر سر روم آمد که امروزه در کشور ما به رای العین مشاهده میکنیم.»(منتسکیو، 1345: 33) «چون هر جامعه و ملتی در نتیجه فعالیت روسای اقوام پیریزی و شالوده آن بنا میشود، اگر بزرگان قوم اساس و شالوده ملت را محکم بریزند، بدیهی است که در بین آن ملت و جامعه، مردان بزرگ پرورش خواهند یافت. یکی از علل اساسی عظمت روم این بود که روسا و سلاطین آن اغلب از مردمان بزرگ و بلند همت بودند و دیگران را در محیط افکار و اعمال خود پرورش میدادند.»(منتسکیو، 1345: 12)
وی علت اصلی پیروزی ارتش روم را در این میداند که «سربازان رومی از مردم درجه اول و از طبقات عالی تشکیل میشدند نه از طبقات پست»(همان:29) وی به هیچ روی نمیپذیرفت که جنگ طبقاتی یکی از علل سقوط روم بوده است. در نظر او رقابت اشراف و مردم عامی نشانه سلامت جامعه بود و لازم است این اختلافها همیشه وجود داشته باشند.
ملاحظات افق فکری منتسکیو را فراتر از رمان و قصه و ادبیات تمثیلی برد و با فلسفه نزدیک کرد. اگر چه نامههای ایرانی ماهیتی فلسفی و سیاسی داشت ولی ملاحظات روحیه فلسفی منتسکیو را به نحوی بارزتر نمایان میسازد. اساساً موضوع مطالعه کتاب اخیر مشکلتر بود زیرا حتی امروز با تمام تحلیلها و نظریات علم تاریخ هنوز نمیتوان ادعا کرد که کلیه شرایط و علل انقراض تمدن روم باستان روشن شده است. ملاحظات به نظر آنها که سبک و لحن نامههای ایرانی را انتظار داشتند ناامید کننده بود و گاهی به آن به چشم تنزل منتسکیو نگاه میکردند، اما این کتاب با وجود بعضی اشتباهات یکی از نخستین نوشتههای مهم در فلسفه تاریخ بود. این کتاب از این جهت هم اهمیت دارد که راه نوشته بسیار معروفتر و ارزشمندتر منتسکیو، روحالقوانین را هموار کرد. «از جهات بسیاری، شاید بتوان ملاحظات در باب علل عظمت و انحطاط رومیان را کتابی درباره فصیلتها و رذیلتها [که منتسکیو در روحالقوانین بر آن تاکید میکند] به شمار آورد. به هنگام بروز عظمت روم از فضیلتها آگاه میشویم که سبب شکوفایی سیاسی شد و در دوره انحطاط روم از رذیلتهایی که علت آن بود. فضیلتهای نهادهای رومی حتی از فضیلتهای مردان رومی مهمتر بود زیرا آن نهادها بودند که آن مردان را هدایت میکردند.»(برونوفسکی، 1379: 363) این کتاب در عمل در خدمت هدف تلاش برای بیداری فرانسه و اصلاح و بهبود نظام آن کشور بخصوص نهادهای سیاسی و اجتماعی آن بود وی قصد داشت به یاری نمونه رومیها درسهایی به فرانسویان بدهد. همانطوری که بعدها در روحالقوانین امیدوار بود که فرانسویها از انگلیسیها درس بگیرید.
منتسکیو در سال 1748 مهمترین اثرش را به نام روحالقوانین (16) در ژنو، بدون ذکر نام نویسنده منتشر کرد. به گفته خودش بیست سال تمام بر روی آن کار کرده بود. اگر چه دوستانش چون هِلوِسیوس به او توصیه کردند آن کتاب را منتشر نکند. چون رویکرد میانه روی وی در مسائل سیاسی و اجتماعی را با تندرویهای سیاسی خویش نامتناسب میدیدند. (آوی، 1361، ج 2: 273) روحالقوانین پس از انتشار به علت تازگی موضوع خود با موفقیت روبرو شد. در طول یکسال و نیم 22 بار چاپ شد. کتاب تقریباً به همه زبانهای مهم اروپایی ترجمه شد. اگر چه ولتر در ابتدا گفته بود «نوع بشر مقام خویش را از دست داده بود، منتسکیو آن را بازیافت و به او بازگرداند» (ولتر،1337: 32) ولی مدتی بعد به تخطئه روحالقوانین پرداخت. اصحاب کلیسا منتسکیو را به طرفداری از اسپینوزای کافر متهم کردند. عده زیادی از جمله هلوسیوس، چون منتسکیو ستایشگر نقش برجسته اشراف در نظام سیاسی بوده است؛ او را یک «حقوقدان نجیبزاده» ای خواندند که پیش داوریهایش در مورد طبقهاش را حفظ کرد و همین منبع تمام اشتباهاتش بود. با این حال کتاب مورد استقبال بزرگ واقع شد. منتسکیو برای پاسخ به تمام انتقادها کتاب دفاعیه از روحالقوانین را در سال 1750 نوشت که در ضمن آن نظریاتی درباره طرز انتقادنویسی ابراز داشت که ضمن دفاع از کتابش ابناء زمانش را با این رویه آشنا ساخت. منتسکیو در همان سال لیسمیاخوس (17)؛ گفتگوئی درباره استبداد را منتشر کرد و در سال 1754 منتشر شد. منتسکیو در 10 فوریه 1755 در قصر لابرد در گذشت.
جی. لانسون طبقهبندی خاصی از فصلهای روحالقوانین کرده است که بسیار جامع به نظر میرسد:
بخش اول: شامل کتابهای اول تا سیزدهم درباره دولت و وظایف عمومی و اساسی آن.
بخش دوم: کتابهای چهاردهم تا نوزدهم درباره مفهوم محیط، محیط جغرافیایی و دولت، آب و هوا تاثیر آن بر دولت.
بخش سوم: شامل کتابهای بیستم تا بیست و پنجم درباره اقتصاد و دین.
بخش چهارم: کتاب بیست و هفتم تا بیست و هشتم و سی و سی و یکم شامل مقالات متفرقه.
بخش پنجم: شامل کتاب بیست و ششم و بیست و نهم درباره نظریه حقوق و قانونگذاری. (منتسکیو، 1370، 1333 تا 1335)
ولی به نظر میرسد که کتاب دارای دو بخش کلی است که از هم تفکیک و جدا نشده است بلکه بصورت درهم تنیده نوشته شده است. بخش اول مربوط است به نظریات نویسنده در مورد اخلاق، آداب و رسوم، مذهب، حکومت و ... . بخش دوم مربوط است به تتبعات و تحقیقات نویسنده در مورد تاریخ موضوعات فوق. به این شکل که وی برای اثبات هریک از نظریاتش درباره موضوعات، یک شاهد تاریخی آورده است. به هر حال کتاب دارای سبک خاص خود است. نوشتهای است جدی و کوشش برای کشف همه قواعد حاکم بر امور اجتماع به ویژه فهمیدن اینکه چگونه میتوان با برقرار کردن شرایط خاصی، بر اساس قانون اساسی به آزادی دست یافت. با توجه به اینکه اصول عقاید نظریات منتسکیو در این کتاب گنجانیده شده است به توضیح بیشتر آن پرداخته خواهد شد.
قانون
مولف در مقدمه اثرش از خوانندگان میخواهد که درباره کتابش بصورت کلی و یکپارچه داوری کنند و فقط به پذیرش یا رد برخی از بندهای آن نپردازند. همانطوری که از عنوان کتاب بر میآید موضوع اصلی آن قانون است. منتسکیوی نسبیگرا در تعریف قانون می نویسد: «قوانین به معنای اعم عبارت از روابط لازم و تاثیرات و نتایج مستقیمی هستند که از طبیعت موجودات حاصل میگردند و به این معنی تمام موجودات برای خود قوانینی دارند: الوهیت، عقول عالیه بشری، دنیای مادی، انسان و جانوران هر یک قوانین مربوط به خود دارند که از طبیعت آنها حاصل شده و با آن قوانین زیست میکنند.»(منتسکیو، 1370، 175)پس از تعریف قانون و اعتقاد به اینکه قانون طبیعی یا قانون طبیعت در همه امور از اشیاء بیجان گرفته تا انسان مجری و معمول میشود. معتقد است که در منطقه امور بشری علاوه بر حقوق طبیعی یا قانون طبیعت، قانون دیگری وجود دارد بنام قانون موضوعه یا قانون ساختة دستِ انسان که طبیعتاً بر حسب زمان و مکان متغیر است. قوانین موضوعه بشری مورد نظر وی، مانند یک نوع گیاه که در نواحی مختلف شکلهای مختلف دارد، در محیطهای مختلف فرق میکند و نمیتوان یک قانون ثابت و واحد برای همه مردم جهان به وجود آورد. در نتیجه مؤسسات مختلف به وجود میآید. در اینجا نظر وی با اکثر فیلسوفهای مطلقگرا که فکر میکنند یک نوع حکومت و یک کتاب قانون برای همه افراد بشر و در همه زمانها و مکانها میتواند متناسب باشد فرق دارد. به نظر وی چون انسان موجودی آزاد است و دارای شعور، برخلاف دیگر موجودات، رفتارش مطابق قوانین طبیعی نیست، پس باید با قوانین موضوعه رفتار او را کنترل کرد، قوانین موضوعه در سه قسمت دستهبندی میشوند: «[انسان] هر لحظه ممکن است خالق خود را فراموش کند. آری چنین مخلوقی هر لحظه خودش را هم فراموش میکند و هر آن ممکن است دیگران را هم فراموش کند. به همین جهت است که خداوند عالم به وسیله قوانین مذهبی او را به طرف خود میخواند تا از یاد خدا و خالق خود غافل نگردد، فیلسوفان و معلمین اخلاق بوسیله قوانین اخلاقی او را نسبت به خودش متوجه میکنند تا خود را فراموش نکند و از خطاها مصون بماند، قانونگذاران نیز بوسیله قوانین سیاسی و مدنی بشر را به وظایف خود در رابطه با دیگران آشنا میسازند.»(منتسکیو، 1370: 1178)
تدوین قوانین موضوعه اصولاً تابع دو چیز میباشد. اول مطالعه موسسات مختلف فرهنگی اجتماعی اقتصادی و مذهبی موجود در کشور و ملاحظه اینکه این موسسات با قانون اساسی و مزاج مردم وفق وارد یا خیر و دوم آیا قوانینی که قانونگذار درصد وضع آن است با روح عمومی ملت سازگار است یا نه. این روح عموم را البته آب و هوا، مذهب، قوانین موجود، آئین حکومت، اخلاقیات و عادات بوجود آوردهاند. تشخیص تناسب نوع قانون با این امور به عهده قانونگذار است. منتسکیو از این مقدمه چنین نتیجه میگیرد که قوانین که از طرف یک مرکز قدرت وضع شده و قانون یک جامعه را تشکیل میدهد، ممکن است صحیح نباشد. صرف اجرای یک قانون دلیل صحت و خوبی آن نیست. وی بین قوانین بالفعل (18) و بالحق (19) تمایز قایل میشود. پس قانون موضوعه خوب از نظر نویسنده روحالقوانین، قانونی است که علاوه بر بالفعل بودن بالحق هم باشند، یعنی با طبیعت هماهنگی داشته باشند و مکمل و وسیله اجرای آن باشند.
چون صلح نخستین قانون طبیعت است، اگر بخواهیم براساس آن قانون موضوعه را تدوین کنیم، هدف قانونگذار باید تامین امنیت و بدنبال آن تامین آزادی باشد: «هیچ کلمهای به اندازه کلمه آزادی اذهان را متوجه نساخته است و به هیچ کلمهای معانی مختلف مانند کلمه آزادی داده نشده است[...] آزادی عبارت از این است که انسان حق داشته باشد هر کاری را که قانون اجازه میدهد، بکند و آنچه که قانون منع کرده و صلاح او نیست مجبور به انجام آن نگردد. در این صورت اگر مرتکب اعمالی شود که قانون منع کرده دیگر آزادی وجود نخواهد داشت. این است معنی استقلال و آزادی که باید در افکار اذهان مردم رسوخ یابد.»(منتسکیو،1370: 393 و 394)
اکنون میتوان منظور کلی منتسکیو را در کتاب روحالقوانین با در نظر گرفتن آرمان او از آزادی، باز گفت منظور او جز آن نیست که براساس پیشینه تاریخ و شواهد تجربی دیگر، اندرزهایی موثر و عملی برای دستیافتن به آزادی به انسانها بدهد. وی به روشنی دریافته بود که ملتهای گوناگون میتوانند از راههای کاملاً مختلف به آزادی دست یابند. بنابراین اگر بکوشیم با همه جوامع بشری یکسان روبهرو شویم، کوشش ما برای رسیدن به آزادی به نومیدی و شکست خواهد انجامید. در حقیقت برای منتسکیو مساله اساسی آن است که به سیاستمداران همه نقاط جهان برای حصول هدف قانونگذاری یاری کند و هدف قانونگذاری بنا به گفته سولون جز آن نیست که به مردم «بهترین قوانین را که میتوانند داشته باشند ارزانی دارد.»(جونز، 1380: 897)
انواع نظام سیاسی
طبق دیدگاه منتسکیو نه تنها قوانین اساسی کشورها بسته به آب و هوا، آداب و رسوم و اعتقادات فرق میکند، بلکه نوع نظام سیاسی و نهادهای آن نیز در جوامع مختلف به همان نسبتها متفاوت است. در هر سرزمین بهترین نظام سیاسی آن است که به بهترین وجه به طبایع و تمایلات مردمی که آن نظام برای ایشان برقرار میشود مطابقت و متناسب باشد. نهادهای یک کشور: «باید با اوضاع طبیعی کشور با آب و هوای سوزان یا منجمد یا معتدل هر کشور، با چگونگی خاک و بزرگی و کوچکی کشور، با نوع زندگی ملتی که در سوای آن زندگی میکند، با حرفه اکثریت آنها که بزرگر یا شکارچی یا دام پروند تناسب داشته باشد. باید با مذهب اهالی با تمایلات آنها، با ثروت آنها با تعداد آنها، با اخلاق و عادات با نوع تجارت با رفتار و اطوار آنها، موافقت داشته باشد و تطبیق گردد.» (منتسکیو، 1370: 182)دموکراتیک
اعتدالی جمهوری آریستوکراتیک
انواع حکومتها سلطنتی
غیراعتدالی استبدادی
تقسیمبندی فوق یک تقسیمبندی کلی است که از خلال اثر وی هویدا میشود. وی به تعریف سه نوع حکومت در روحالقوانین پرداخت. حکومت جمهوری (20)، حکومت سلطنتی (21)، حکومت استبدادی (22): «حکومت جمهوری حکومتی است که تمام ملت یا قسمتی از ملت زمام امور را به دست دارد. حکومت پادشاهی حکومتی است که یک نفر حکومت کند ولی بوسیله و تحت سلطه قوانین ثابت و معین، حکومت استبدادی، حکومتی است که یک نفر به تنهایی حکومت کند بدون قانون و بدون قاعده هر چیزی را مطابق اراده و هوس خود انجام دهد.» (منتسکیو، 1370: 1890)
منتسکیو با این نوع تقسیمبندی انواع حکومتها، طبقهبندی کلاسیک ارسطو مبنی بر سه نوع حکومتِ پادشاهی، آریستوکراسی و دموکراسی را به کناری نهاد. اساس تقسیمبندی کلاسیک ارسطو تعداد افرادی بودند که قدرت حاکمه را در دست داشتند. سپس آنها به خوب یا قانونی و شرور یا غیرقانونی تقسیم میشدند. (موسکا، 1363: 241) منتسکیو برای هر حکومت یک طبیعت و یک اصل تعیین کرده است. طبیعت شکل حکومت یا فرمانروایی است و اصل نشان دادن نیرویی است که حکومت را به تحرک وا میدارد. بنابراین قوانین مربوط به این نوع حکومتها هم باید با طبیعت و هم باید با اصل آن تطابق داشته باشد. با توجه به این امر و برای اینکه افراد یک جامعه بتوانند طبیعت و اصل مربوط به حکومتهای خویش را فراگیرند باید تربیت صحیحی متناسب با نوع حکومت اعمال شود: «قوانین تعلیم و تربیت اولین قوانینی هستند که بر ما حکمفرمایی میکنند و از آنجایی که این قوانین ما را برای افراد ملت بودن حاضر میکنند هر خانواده بخصوصی باید مطابق نقشه خانواده بزرگی که شامل همه خانوادههاست و نامش جامعه است، اداره شود.» (منتسکیو، 1370: 225)
منتسکیو حکومت جمهوری را به دو شکل دموکراسی (23) و اشرافی (24) تقسیمبندی میکند. در اولی مجموعه مردم قدرت حاکمه را در اختیار دارند و در دومی گروهی از مردم. حاکمیت در این دو نوع حکومت باید از طریق آراء مردم اعمال شود. در این نظام مردم کارهایی را که توانایی انجامش را ندارند باید به کارگزاران خود واگذارند و کارگزاران کسانی جز افراد منتخب مردم نیستند. البته در حکومت جمهوریِ اشرافی عده معدودی از افراد، هم قانونگذار هستند و هم قدرت اجرایی دارند. بقیه مردم در حکم رعیت هستند. اشراف در این نوع نظام، دارای مجلس سنا هستند و متمولین دارای مجلس عوام، بقیه مردم چیزی به حساب نمیآیند. طبیعت حکومت دموکراتیک این است که در این نوع حکومت، ملت دو نقش متضاد و مکمل دارد به لحاظی فرمانروا و به لحاظی فرمانبردار است. بنابراین قوانینی که در این حکومت حق رای را بنیاد می نهند قوانین اساسیاند. طبیعت آن حکم میکند که قلمرو کوچکی داشته باشد بدون آن نمیتواند برقرار باشد. اصل حکومت جمهوری دموکراتیک فضیلت است و لازمه آن این است که انسان به منظور حفظ منافع دولت و خیر همگان پیوسته ایثار کند و بر نارضایتی، خودخواهی، نافرمانی، آز و امیال خود فائق آید. از آنجایی که فضیلت در حکومت دموکراسی نباید از بین برود به تربیت والایی نیاز است تا کودکان از خود گذشتگی را که همیشه دشوار است فراگیرند و بیاموزند که عشق به قانون و میهن پرستی ایجاب میکند که انسان خیر همگان را از سود شخصی برتر شمارد. تجمل مجاز نیست زیرا روح را بسوی سود شخصی و خواستههای بیحد و مرز میراند. منتسکیو با این هنر کلی بافی توانست شرایط سلامت دموکراسیها را که در همه ادوار خواه باستان و خواه امروزی معتبر است استخراج کند. منتسکیو معتقد است که با افراط گرائیدن روح برابری حکومت به فساد میگراید و این مشکل تنها هنگامی بوجود میآید که هیچ کس نخواهد رئیس داشته باشد و هر کس بخواهد با کسی که برای حکمرانی برگزیده شده است برابر باشد، این وضع با استبداد پایان خواهد یافت. پس فساد دموکراسی عبارت است از نقصان روحیه برابری. به نظر منتسکیو، طبیعت حکومت جمهوری اشرافی این است که، قدرت حاکمه باید در اختیار افراد کم شمار باشد نه در اختیار همه مردم که نوعی از دموکراسی محدود، متمرکز و پالایش یافته است. این عده افراد کم شمار به گونهای موروثی بر دیگران امتیاز دارند. اصل حکومت جمهوری اشرافی میانه روی حکمرانان یعنی اشراف است، با از دست رفتن روحیه میانه روی حکومت اشرافی به فساد میگراید. (شوالیه، 1373، 118-120)
طبیعت حکومت سلطنتی مورد نظر منتسکیو این است که قدرت فائقه در دست یک نفر باشد و او براساس قوانین اساسی حکومت کند و قوای میانجی از جمله نجیا، روحانیون و نگاهبانان قوانین، قدرت سلطان را تعدیل کنند. از بروز اختلاف و مخالفت میان این گروهها در چنین نظام سیاسی ای نباید ترسید زیرا همین مخالفتها و مقاومتها باعث تعادل در قدرت میشوند. اصل حکومت سلطنتی افتخار است که ممکن است راستین یا ساختگی باشد. برخلاف جمهوری، جاهطلبی در این نظام انگیزهای با ارزش به شمار میرود که محرک تمام اندام جامعه سیاسی است: «در حکومت مشروطه [سلطنتی] حق تقدم و طبقهبندی و حتی نجابت و اصالت آباء و اجدادی را میتوان فرض کرد[...] جاهطلبی در حکومت جمهوری موجب فساد است اما برای مشروطه ممکن است نتایج خوبی داشته باشد، چه آنکه این صفت به حکومت مشروط رونق میدهد و این حسن را هم دارد که خطرناک نیست زیرا میتوان همیشه از آن جلوگیری کرد.» (منتسکیو، 1370: 214) چون هر کس سعی میکند برای بدست آوردن افتخار به حکومت سلطنتی خدمت کند. اساس نظام تربیتی در نظام سلطنتی باید آموزشِ افتخار باشد زیرا خدمت به شاه را در مشاغل نظامی به نجبا توصیه میکند. در نهایت حکومت سلطنتی با نقض تدریجی حقوق و مزایای هیاتهای سیاسی و امتیازات نجبای شهری فاسد میشود و به استبداد یک تن میانجامد.
طبیعت حکومت استبدادی، قدرت فائقه یک تن میباشد بدون وجود قانون. اصل در این نوع حکومت بر ترس استوار است تا جسارت مردم را در مقابل حاکم از بین ببرد. هدف تربیت در این نوع نظام سیاسی، آموختن بندگی و فرمانبرداری به مردم است ولی تربیت در آن بسیار محدود است چون ترس باید مبتنی بر جهالت باشد. وظیفه کلی تربیت در این دولتها این است که ترس را در قلوب مردم جای دهد و چند اصل ساده دینی را به آنان بیاموزد. زیرا آموزش دانشها برای این نوع حکومتها مضر است.
در واقع منتسکیو با طرح این نوع حکومت ـ حکومت استبدادی ـ از حکومت استبدادی فرانسه انتقاد میکند، عوامل سقوط یک حکومت سلطنتی به استبدادی را برمیشمارد: از بین رفتن هیاتهای میانجی، نگاهبانان قانون، امتیاز و افتخار یعنی عواملی که در زمان حکومت ریشلیو، لویی چهاردهم، لویی پانزدهم و لویی شانزدهم از میان رفتند. (شوالیه، 1373: 126) منتسکیو در بحبوحه اختلاف بین طبقات مختلف ـ اشراف و بورژازی ـ با نظام سلطنتی بیشتر جانب اشراف را میگیرد: «اشخاصی هستند که تصور کردهاند، باید در اروپا تمام حقوق نجبا را از بین برد آنها میفهمند میخواهند همان عمل پارلمان انگلیسی را تکرار کنند. اگر در یک حکومت مشروطه تمام اختیارات اعیان، روحانیون، اشراف و شهریها را از بین ببرند به زودی دارای یک دولت توده خودسریا یک دولت استبدادی خواهند شد.» (منتسکیو 1370، 8-197)
هر چند حکومتهای جمهوری و سلطنتی مورد نظر منتسکیو یکی بر بنیاد برابری و دیگری بر بنیاد نابرابری نهاده شده است، معذلک این دو نظام سیاسی یک وجه اشتراک دارند و آن اعتدال است. در هیچ کدام از آنها نافرمانی دلخواسته و خارج از حدود قانون صادر نمیشود. ولی حکومت استبدادی در زمره حکومتهای متعادل نیست. در کنار طبقهبندی دوگانه فوق یک طبقهبندی دیالکتیک از انواع حکومتها را برطبق نظر منتسکیو باید در نظر داشت. جمهوری، مبتنی بر سازمان مساوات جویانهای از روابط اعضای جامعه با یکدیگر است، حکومت سلطنتی مبتنی بر تفاوت گذاری و نابرابری است و حکومت استبدادی بر برابری. اما برابری جمهوری برابری در فضلیت و در اشتراک همگان در قدرت حاکمیت است و حال آنکه برابری استبداد بر ترس است، برابری در ناتوانی و شرکت نداشتن در قدرت حاکم. (آرون، 1352: 35)
تفکیک قوا
منتسکیو پس از شرح مفصل درباره انواع حکومتها، به توضیح نظام سیاسی انگلستان که مبتنی بر تفکیک قوا است میپردازد. البته نظام مشروطه سلطنتی و تفکیک قوای آن الهامی برای منتسکیو بود و او در کتابش آن را بسط داده و به شکلی پروراند که به قول خودش برای فرانسه متناسب باشد. وی معتقد بود که برای حفظ آزادی فقط یک راه وجود دارد و آن موازنه و تفکیک قوا به شیوه انگلستان است و این تحقق نخواهد یافت مگر در یک حکومت معتدل. طبیعت و ماهیت حکومت استبدادی اعتدال را غیر ممکن میسازد و در حکومت جمهوری نیز اعتدال امکانپذیر نیست. تنها در حکومت مشروطه سلطنتی است که شرایط لازم برای اعتدال و حفظ آزادی وجود دارد و بهترین راه برای حفظ اعتدال در آن جلوگیری از غصب حکومت بوسیله فرد یا یک گروه خاص و ایجاد موازنه میان قوای حکومتی است. البته جدائی و استقلال کامل قوا بدون وجود رابطه و همکاری بین آنها امکانپذیر نیست. حتی منتسکیو خود متوجه این مطلب شد و پیشبینی کرد که ممکن است تئوری تفکیک قوا بطور قطعی و کامل موجب توقف و رکود چرخهای حکومت شده مانع تحرک و فعالیت یکدیگر شوند. (عاملی، 1348: 37)منتسکیو معتقد است که در هر حکومت ـ نظرش بیشتر متوجه حکومت سلطنتی است ـ سه قوه وجود دارد. قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه. وی برخلاف جانلاک قوه قضائیه را قدرتی جداگانه میداند نه وابسته به قوه مجریه. به نظر وی اگر یک فرد یا یک هیأت مرکب از اعیان یا نجبا یا عوام هر سه قوه را اعمال کند، یعنی هم قدرت وضع قوانین، هم قدرت اجرای تصمیمات عمومی و هم قدرت قضاوت درباره جنایات و اختلافات بین افراد را در اختیار داشته باشد، آن وقت همه چیز از بین میرود، زیرا اگر قوای مقننه و مجریه در اختیار یک نفر قرار گیرد، دیگر آزادی وجود نخواهد داشت چون همان یک نفر قوانین نادرست وضع میکند و آنها را به صورت ستمگرانه اجرا خواهد کرد. به نظر وی قوای قضائیه باید از دو قوه دیگر تفکیک باشد تا آزادی حاصل آید، زیرا در صورت ترکیب با مقننه، قاضی خود قانونگذار است و در صورت ترکیب با مجریه قاضی قدرتی جابرانه مییابد.
منتسکیو علاوه بر تفکیک قوا قدرت را بین سه نیروی اجتماعی دیگر تقسیم کرد. پادشاه، میانجیها و مردم. میانجیها در نظر وی همان اشراف میباشند. قدرت توده مردم در قالب قوه مقننه متبلور میشود. نمایندگان ساکنان نواحی مهم در یک جا جمع میشوند و در مورد مسائل اجتماعی باهم بحث و تبادل نظر میکنند. اشراف باید دارای یک حق وتو باشند تا تصمیمات مجلس بر ضد آنها نباشد، لذا آنها باید دارای قوه مقننهای بنام مجلس سنا باشند تا از منافع آنها دفاع کند. پادشاه که قدرت اجرایی را دارد باید از سوء استفاده هر یک از دو قوه مقننه و قضائیه جلوگیری کند. به طور کلی مجلس عوام و مجلس سنا از تندرویهای یکدیگر جلوگیری میکنند. قوه مجریه هر دو قسمت را محدود میکند و خود بوسیله آنها محدود میشود. اعضای قوه مقننه با دخالت هر ساله در تصویب بودجه کشور و اعتبار مربوط به ارتش، مجریه را محدود میکنند. به هر حال پادشاه مصون و مقدس است و در صورت عدم اجرای درست قوانین مشاوران شاه باید مورد مواخذه قرار گیرند و شخص شاه دارای یک حق وتو در مورد قوانین تصویبی مجالس نیز میباشند. به طور کلی نظر درست مورخان چپ گرای انقلاب فرانسه در باب منتسکیو را باید پذیرفت: «دیدگاههای منتسکیو حاوی ذهنیات سازشکارانه چندی بود اما باید اذعان داشت که این دیدگاهها برای زمان او پیشرو بودهاند، وی در حالی که روشهای مبارزه انقلابی را بطور ضمنی نفی میکند، میکوشد تا خودکامگی حکومت را با قوانین محدود نماید.» (دالین، 1366، ج 1: 373)
بررسی و ارزیابی
تفکیک قوای منتسکیو با ساختار واقعی سیاسی، اجتماعی و مادی ملت فرانسه در قرن هجدهم متناسب بود. وی آشکارا رقابت طبقاتی را میپذیرد، از اعتلاء اشراف و بورژواها بعد از مرگ لویی چهاردهم و نارضایتی عمومی طبقه فرودست آگاه است و مفاسد یک حکومت مطلق متکی بر تأییدات خداوند را میداند. درمان همه این دردها را در ایجاد یک حکومت مشروطه سلطنتی میبیند. که در این نوع نظام همه گروهها و افراد ناراضی بطور نسبی به آمال و ایدهالهای خود میرسند. دیدگاه منتسکیو یک دیدگاه اصلاح گرانه است. اصلاحاتی از درون و در پرتو قانون اساسی.برای شرح تاثیر منتسکیو بر انقلاب فرانسه به عنوان یک ایدئولوگ، باید دو نکته را از هم تفکیک کرد و باز شناخت. اول عقیده و نظر خود منتسکیو و دوم برداشتهایی که افراد یا گروهها از نظرات وی داشتند. نظریات وی در جهات گوناگون و حتی متضاد مورد تفسیر و تعبیر و استفاده قرار گرفت و علت آن این واقعیت است که نظریات وی وجوه و ابعاد متفاوت و مختلف داشته است.
بطور کلی منتسکیو نه از آیین داران مدافع برابری است و نه از پیروان حاکمیت توده و نه القاگر حکومت اسبتدادی روشنگر. او نابرابری اجتماعی را به ذات جامعه مربوط میداند و به آسانی آن را میپذیرد. این اندیشه وی را اگر در متن منازعات قرن هیجدهم در نظر بگیریم تا حدودی ارتجاعی مینماید زیرا که خواستار انقلاب نشده است. اگر در نظر بگیریم که ایده آل منتسکیو از حکومت، همان حکومت سلطنتی مشروطه است باید این واقعیت را بپذیریم که وی درصد آن نبوده است که بافت کلی اجتماعی جامعه فرانسه را تغییر دهد و آن را از نو بنیاد نهد. وی وجود اشراف را همراه با حفظ امتیازات موروثی میپذیرد. در دو نوع از چهار نوع حکومت مورد نظر خویش برای اشراف مقام و موقع خاصی در نظر میگیرد، در حکومت جمهوری آریستوکراسی که اشراف کاملاً مسلط هستند و در حکومت مشروطه ـ حکومت ایده آلی وی ـ اشراف جزء دوم جامعه و رابط بین شاه و مردم میباشند. علاوه بر این وی تعادل اجتماعی ـ شرط آزادی ـ را فقط بر بنیاد الگوی جامعهای اشرافی در نظر میگرفت. حکومت معتدل در نظر وی حکومتی است که در آن قدرت، بازدارنده قدرت باشد و هیچ یک از اعضای جامعه از افراد دیگر ترس نداشته باشند. عدم ترس شامل اشراف و امتیازات موروثی آنها نیز میشود. به هر حال ایدهآلی که منتسکیو از حکومت در نظر داشت، ایدهآل اشراف قرن هیجدهم فرانسه نیز بود و این طبیعی بود که آنها وی را ایدئولوگ بزرگ خود قرار دهند و به آراء و اقوال وی توجه کنند و در توجیه دخالت بیشتر خود در امور سیاسی و حفظ امتیازات موروثی به روحالقوانین استناد کنند. آراء منتسکیو در اینجا بیشتر مورد توجه اشراف قرار گرفت، آنهایی که امید اعاده قدرت پارلمان، اتاژنرال و مجالس ایالتی را داشتند.
ولی در نهایت جدال قلمی وی به نفع بورژوازی تمام میشود. علیرغم اینکه منتسکیو به اشراف وابستگی طبقاتی دارد به علت واقع بینی اجتماعی نمیتواند حقایق را نادیده بگیرد. وی با بررسی آثار فلاسفه یونان و مشاهده تاسیسات انگلیسی با مزایای دموکراسی و حکومت مشروطه سلطنتی آشنا شد و هم با خطر تبدیل دموکراسی به گونه جدیدی از خود کامگی. مانند آنچه که توسط روبسپیر و یارانش در انقلاب فرانسه بوقوع پیوست. نظریات منتسکیو درباب حکومت قانون و تقلید از نمونه انگلیسی آن، تسلی بخش طبقه بورژوا و حتی طبقه فرودست بود، بخصوص زمانی که وی حملات مستقیمی علیه حکومت استبدادی مینمود.
تاثیر مهم منتسکیو زمینه تاسیس نهادها با توجه به تکیهاش بر تفکیک قوای سهگانه را باید در قوانین اساسی سالهای 1791 ـ قانون اساسی سال اول ـ 1793 ـ قانون اساسی سال دوم - 1795 - قانون اساسی سال سوم ـ جستجو کرد.
پینوشتها:
1- دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه اصفهان
2- Charles louis de seconda Baron de la Brade et de montesquieu
3- La Brede
4- Bordeaua
5- Francois de penel
6- Juily
7- Oratoriens
8- Iranian letter
9- Temple de Gnide
10- Soubise
11- Entersol
12- Dialoge des sylla et of Eucrate
13- lord chester field
14- Des causes de la granduer et al decadence des Romains.
15- Jeaques Bossuet (1713-1627) البته منتسکیو تا حدودی وامدار بوسوئه نیز هست. زیرا کشیش بوسوئه هم در پذیرش دریافتهای ماکیاول از تاریخ روم و هم در تشریح نتیجهای که جمهوری روم با سیستم ظالمانهاش در سیاست خارجی که خودش را نابود کرد بر منتسکیو مقدم بوده است. بوسوئه با تعهد به توجیه مسیحیت از تاریخ در «رسالهای بر تاریخ جهان» عملاً شرک حاصل از اتفاق را از تفاسیر تاریخی حذف میکند. حذف صدفه و اتفاق از تحلیلهای تاریخی و ارائه علیت برای عقلا نیت مبحثی بود که منتسکیو از بوسوئه تاثیر پذیرفت.
-16Esprit des lois
17 - Lismiyakhous
18- Defacto
19 - Dejure
20 - Republique
21 - Monarchique
22 - Despotiques
23 - Democratie
24 - Aristocratie
1. آرون، ریمون (1352) مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی، ترجمه باقرپرهام،جلد اول، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی.
2. آوی، آلبرت (1361) تاریخ مختصر فلسفه در اروپا، ترجمه علی اصغر حلبی، جلد 2، تهران: کتابفروشی زوار.
3. برونوفسکی، ج و مازلیش، پ (1379) سنتت روشنفکری در غرب، ترجمه لیلاسازگار، تهران: آگه.
4. پازارگاد، بهاءالدین (1359) تاریخ فلسفه سیاسی، جلد دوم، چاپ چهارم، تهران: کتابفروشی زوار.
5. جونز، ویلیام تامس (1380) خداوندان اندیشه سیاسی (جلد دوم)، ترجمه علی رامین، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
6. دالین، و و دیگران (1366) تاریخ فرانسه، ترجمه فریدون شایان، تهران: انتشارات پیشرو.
7. شوالیه، ژان ژاک (1373) آثار بزرگ سیاسی از ماکیاولی تا هیلتر، ترجمه لی لا سازگار، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
8. عاملی، حشمت الله (1348) رژیمهای سیاسی، بیجا.
9. قاضی، ابوالفضل (1372) حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، چاپ هفتم، تهران: دانشگاه تهران.
10. منتسکیو، شارل لویی (1320) نامههای ایرانی، ترجمه ارسنجانی، تهران: کتابفروشی مروج.
11. --------- (1345) ملاحظاتی در باب علل عظمت و انحطاط رومیان، ترجمه علیاکبر مهتدی، تهران: امیرکبیر.
12. --------- (1370) روحالقوانین (به انضمام در آمدی بر روح القوانین)، ترجمه علیاکبر مهتدی، مقدمه تصحیح و تعلیقات از محمد مددپور، تهران: امیرکبیر.
13. موسکا، گائتانا و بوتو، گاستون (1363) تاریخ عقاید و مکتبهای سیاسی از عهد تابستان تا امروز، ترجمه حسین شهیدزاده، تهران: مروارید.
14. ولتر، فرانسوا ماری آروئه (1337) فرهنگ فلسفی، ترجمه نصرالله فلسفی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}